ابلیس در قرآن 1
مقدمه
بنده برای موضوع تحقیق موضوع شیطان در قرآن را در نظرگرفته بودم.اما وقتی مطالعات خود را پیرامون این موضوع شروع کردم ،پی بردم که موضوع بسیار گسترده ای میباشد وشاید به جرات بتوان گفت موضوع چندین کار بزرگ تحقیقی در همین موضوع نهفته است .وبررسی کامل وتام این موضوع نیازمند مطالعات وکار پژوهشی وتحقیقاتی فراوان میباشد.علاوه بر اینکه وقت بسیار زیادی را میطلبد. لذا تصمیم گرفتم موضوع جزئی را در ضمن همین موضوع کلی به عنوان ابلیس که همان شیطان اولین در خلقت آدم وحواست مورد بررسی قرار دهم.
این نوشته در دو بخش تنظیم گردیده است.ابتدا مفهوم ابلیس از دیدگاه لغت واصطلاح مورد بررسی قرارمیگیرد.وسپس به برخی از ویژگیهای وجود وخلقت ابلیس می پردازیم.ودر ادامه به برخی از وِیژگیها وصفات برجسته ابلیس درافعال او ارتباطش با انسان می پردازیم. عنوان فصل ها وبخش ها از کتاب فرهنگ قرآن اخذ شده است وسپس با مراجعه به تفاسیر مختلف سعی در تبیین آنها داشته ایم.
بخش اول:چیستی ابلیس
در این بخش ابتدا مفهوم ابلیس در لغت واصطلاح مورد بحث قرار میگیرد.وسپس در فصل دوم به برخی ازوِیژگیها در خلقت ووجود ابلیس میپردازیم.
فصل اول: ابلیس در لغت واصطلاح:
برای روشن شدن معنای لغوی ابلیس به بررسی تعدادی از کتب لغت در همین زمینه می پردازیم.
دربرخی از کتب لغت همانند کتاب االعین که از معروفترین وقدیمی ترین کتب لغت است وجه تسمیه ابلیس را نا امیدی او میداند. المبلس: الکئیب الحزین المتندم. و سمی إبلیس لأنه أبلس من الخیر أی أویس، و قیل: لعن. و المبلس: البائس. [1]
بلس:المُبْلِسُ: الحَزِیْنُ الکَئیبُ المُتَنَدِّمُ. و سُمِّیَ إبلیْسُ لأنَّه أُبْلِسَ عن الخَیْرِ:أی أُوْیِسَ منه.و المُبْلِسُ- أیضاً-: البائسُ .[2]
بلس:أَبْلَسَ من رحمة اللّه، أى یَئِسَ. و منه سمِّى إبْلِیسُ، و کان اسمه عَزَازِیلُ.[3]
الإِبْلَاس: الحزن المعترض من شدة البأس، یقال: أَبْلَسَ، و منه اشتق إبلیس .[4]
بلس: أَبْلَسَ الرجلُ: قُطِعَ به؛ عن ثعلب. و أَبْلَس: سکت. و أَبْلَسَ من رحمة اللَّه أَی یَئِسَ و نَدِمَ، و منه سمی إبلیس و کان اسمه عزازیلَ. و فی التنزیل العزیز: یومئذ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ. و إِبلیس، لعنه اللَّه: مشتق منه لأَنه أُبْلِسَ من رحمة اللَّه أَی أُویِسَ. و قال أَبو إِسحاق: لم یصرف لأَنه أَعجمی معرفة. ...و قیل: إِن إِبلیس سمی بهذا الاسم لأَنه لما أُویِسَ من رحمة اللَّه أَبْلَسَ یأَساً. وفی الحدیث فتأَشَّبَ أَصحابُه حوله و أَبْلَسُوا حتى ما أَوضحوا بضاحِکة[5]
و منه اشْتِقَاقُ إِبْلِیس لعَنَهُ اللّه؛ لأَنّه یَئِسَ من رَحْمَةِ اللّه و نَدِمَ، و کانَ اسمُه من قَبْلُ عَزَازِیلَ، أَوْ هُوَ أَعْجَمِیٌّ مَعْرِفَةٌ، و لذا لم یُصْرَفْ، قاله أَبُو إِسْحَاقَ. قلتُ: و لذا قِیلَ: إِنَّهُ لا یَصِحُّ أَنْ یُشْتَقَّ إِبْلِیسُ و إِنْ وَافَقَ معنى أَبْلَسَ لفْظاً و معنًى، و قد تَبعَ المُصَنِّفُ الجَوْهَرِیَّ فی اشْتِقَاقِه، فغَلَّطُوه، فلیْتَنَبَّه لذلک.[6]
برخی هم کلمه ابلیس را عربی نمیدانند که علامه مصطفوی در التحقیق متعرض آن شده است. و أمّا کلمة إبلیس: فذکر الاختلاف فیه.المعرّب- ص 23- و إبلیس: لیس بعربىّ و إن وافق أبلس الرجل، إذا انقطعت حجّته، إذ لو کان منه لصرف، ألا ترى أنک لو سمّیت رجلا بإخریط و إجفیل لصرفته فی المعرفة. و منهم من یجعل اشتقاقه من أبلس یبلس اى بئس، فکأنّه أبلس من رحمة اللّه، أى یئس منها، و القول هو الأوّل.أقول: و لم نجد أحدا یتعرّض بمأخذ هذه الکلمة، و یحتمل أن یکون مأخذه:مادّة [بالوس] المخلوط و غیر المغربل، [بالس] خلط و مزج.أو مادّة [بالش] بحث و فتّش و تحرّى. [بلاش] الشرطىّ السرّى، و بولیس سرّى کما فی- قع. هذا بمناسبة أنّ إبلیس متحرّى و بولیس سرّىّ داخلىّ، أو أنّه لم یکن خالصا صافیا بل ممزوجا ثمّ امتحن و غربل- راجع شطن.[7]
إِبلیس: مراد از این کلمه در قرآن مجید، موجودى است زنده، با شعور، مکلّف، نامرئى، فریبکار و ... که از امر خداوند سر پیچید و بآدم سجده نکرد، در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید.
او در قرآن اکثرا بنام شیطان خوانده شده و فقط در یازده محلّ ابلیس بکار رفته است.آیا این کلمه علم شخص است و نام مخصوص اوست و یا صفت است و بواسطۀ یأس از رحمت خدا، باو ابلیس گفته شده؟در مجمع البیان هست: ابلیس نام غیر عربى است و قومى گفتهاند که عربى است و از ابلاس مشتقّ است. در صحاح و قاموس آنرا عربى و از ابلاس گرفته است و درقاموس عجمى بودن آنرا نیز متحمل دانسته است.اگر چنانکه نقل شده، ثابت شود که اسم اصلى او عزازیل و کلمۀ ابلیس عربى است صفت بودن آن بهتر بنظر میرسد در صافى از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده: نام او حارث بوده. ابلیس نامیده شد زیرا که از رحمت خدا مأیوس گردید.[8]
[1] کتاب العین؛ ج7، ص: 262
[2] المحیط فی اللغة؛ ج8، ص: 328
[3] الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة؛ ج3، ص: 909
[4] مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 143
[5] لسان العرب؛ ج6، ص: 29
[6] تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج8، ص: 208
[7] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج1، ص: 330
[8] قاموس قرآن؛ ج1، ص: 225