شناخت وتحلیل آزادی سیاسی از دیدگاه اسلام در آثار حضرت آیت الله جوادی آملی 3
مفهوم شناسی آزادی سیاسی
واژه شناسی
آزادی :رها بودن از قید وبند ،نبودن مانع یا مزاحم برای انجام کاری. 3.سیاسی: امکان عملی کردن خواسته ها به صورت فردی یا جمعی ،حق اقدام وانتخاب بدون دخالت دیکران :آزادی احزاب،آزادی بیان،آزادی سیاسی،آزادی کار،آزادی مطبوعات.[1]
تفسیر آزادی
قرآن کریم، گشودن بند و زنجیرها را از دست و پای مردم و آزاد کردن آنان را یکی از بهترین نعمتها و رهآورد رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میداند: (ویضع عنهم أصرهم والأغلال الّتی کانت علیهم). بدترین زنجیرها، زنجیر جهل و نادانی یا زنجیر بردگی و بندگی است که انسانِ گرفتار آنها، نمیتواند حقایق را بشناسد و یا پس از شناختن، به سبب اسارت، نمیتواند نظر خود را بیان کند و بر فرض اظهار نظر، توان اجرای مصوّبات الهی را ندارد. [2]
آزادی، حقّ انسان است و هر انسانی حق دارد آزاد باشد، ولی انسان در این حق، مکلّف و امین است، نه صاحب آن. این حق، مانند سلطه مالکیت و سرپرستی مال است.
توضیح این که درباره اموال، ملاحظه چند امر لازم است:
1. مال بودن شیء؛ مانند فرش و باغ و اتومبیل و قنات و....
2. مالکیت بر آن که به سبب خرید و ایجاد و احراز و ارث و امثال آن، بر انسان مستقر میشود. ازاینرو، انسان بر آن تسلط و سیطره مییابد: «الناس مسلّطون علی أموالهم».
3. آیا سلطه بر مال «حق» است یا «تکلیف»؟ اگر سلطنت بر مال، «حق» باشد، انسان میتواند فرش خود را حتی تکه تکه کند یا بسوزاند و نابود کند؛ یعنی هرگونه که بخواهد در آن تصرّف کند و هیچ محذور و مشکلی از سوی هیچ کس روی نمیدهد و دست او را نمیبندد و کار او اسراف یا تبذیر هم نیست و سرانجام، هیچ حرامی رخ نداده است.
اما اگر در اعمال سلطنت آزاد نباشد یعنی تسلط بر مالْ تکلیف باشد، نه حق باید مقیّد بود که اسراف و تبذیر نشود و حرامی رخ ننماید. پس، در برابر مالیت مال و حقّ تصرّف خودمان، باید کاری کنیم که معصیت نباشد؛ یعنی باید امین مال باشیم، نه صاحب و متصرّف دلبخواه آن.[3]
آزادی برای انسان، امری ممدوح و مطلوب است؛ مانند کمال و سعادت که اصلی مطلوب برای همگان است؛ ولی مهم تفسیر آزادی است.این واژه، یکی از اوصاف نفسانی است که به جهت تفسیر مختلف از ماهیت و حقیقت انسان، همچنان معنای آن نیز در هالهای از ابهام مانده و بیش از دویست معنا برای آن برشمردهاند.به همین دلیل در طول تاریخ از آن سوء استفادههای زیادی شده است.
نباید غافل بود که آزادی به معنای رهایی و اطلاق و در هم شکستن همه حدود و مرزها، مستلزم نفی آزادی است، از اینرو هر مکتبی کوشیده است تا حدود آن را در مباحث نظری معیّن و تصویری رسا از آن ارائه کند.
دیدگاه تمامی مکاتب را میتوان در دو اندیشه خلاصه کرد: در مباحث گذشته اشاره شد که در تقسیمی کلی، جهانبینی را به الهی و مادی میتوان بخش کرد. جهانبینی الهی، معتقد است جهان را مبدأ و معادی است و انسان با توجه به روح الهی در آن به مسافری میماند که عوالمی را پشت سرگذاشته تا وارد این عالم شده است و نیز عوالمی در پیش رو دارد که با مفارقت روح از تن خاکی، وارد آن خواهد شد؛ اما جهانبینی مادی میپندارد که همه وجود و حقیقت انسان در همین عالم ماده خلاصه شده و هیچ حقیقتی جز آن نیست و حیات انسان محدود به میلاد و مرگ است: (إن هِی إلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا).[4]
بر مبنای این دو بینش، دو تفسیر در باب مفهوم آزادی هست: اندیشه مادی رهایی از همه قیود دینی را معنای آزادی میداند؛ امّا تفکر الهی صیانت همه حدود دینی را برای انسان کمال و سعادت میداند و اختیار و آزادی را برای او امری تکوینی به شمار میآورد و وی را در برگزیدن آنها آزاد میداند که انسان بیجبر تکوینی آنهارا میپذیرد و الزام شرعی فقط برای حفظ هویت و سعادت اوست.
در جهانبینی توحیدی، آزادی به معنای رهایی است و انجام دادن هر عمل حیوانی، به معنای بردگی، زیرا در این صورت انسان از قید خرد رها و در مقابل آن به زنجیر اسارت هوای نفس گرفتار میشود. چنین انسانی آزاد و وارسته نیست، بلکه اسیر و وابسته است: عبدالشهوة أذلّ من عبد الرِّق؛ بنده شهوت فرومایهتر از بنده برده است. [5]
آزادی سیاسی در تعریف از دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی که در مباحث اجتماعی وروابط بین جوامع کاربرد دارد.ایشان می فرماید:
و نیز(آزادی) دارای مفهوم سیاسی است که حاکمان سیاسی در مباحث اجتماعی و روابط بین جوامع به کار میگیرند.[6]
وآزادی سیاسی از دیدگاه اسلام با بیان مصادیق اینگونه تعریف می شود:
آزادی سیاسی اسلام بر حاکمیت تعالیم دینی در جامعه بسیار تأکید دارد و بر همین اساس، آزادی در حقوق سیاسی اسلام جایگاه ویژهای یافته است. آزادی انتخاب شدن و برگزیدن و حق رأی، مشارکت
مردم در فرایند امور سیاسی، حق نظارت بر عملکرد حاکمان و جلوگیری از رفتارهای زشت یا تبعیض و اظهارنظر در تصمیمات دولتمردان، از جمله مصادیق آزادی سیاسی در اسلام است.[7]
زیرا آزادی اخلاقی از یک سو و آزادی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... از سوی دیگر، جزء علوم انسانی است و علوم انسانی بدون شناخت انسان بررسی دقیق نخواهد شد؛ وگرنه ممکن است چیزی را به عنوان آزادی انسان مطرح کنیم که اگر زیبایی و کمالی هم انگاشته شود، برای جنبه نباتی یا حیوانی و مُلکی او زیبا و مفید باشد؛ نه برای جنبه انسانی و ملکوتی او و چه بسیار زیباییهای حیوانی که نسبت به ساحت انسان و حیات الهی او، عین قُبح و زشتی و پلشتی است.
برای حیوانات، رهایی از هر حدّ و حصار جغرافیایی و بیرون بودن از هرگونه حریم اجتماعی و قانونی، بسیار زیباست؛ چنانکه وجود هر میزان محدودیت و مرزبندی و ایجاد هر نحوه قید وبند قانونی برای آنها نارواست؛ اما همین قاعده حیوانی را اگر نسبت به انسان مطرح کنیم، نه تنها به حقارت او برخاستهایم، که بزرگترین خسارت را برایش خواسته و ساختهایم و این، همان حادثه ناگواری است که طی چند قرن اخیر از نیمکره غربی اقلیم زمین آغاز شد و تحت عنوان لیبرالیسم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، انسانهای فراوانی را از حیات حقیقی دور ساخت و برخی از بخشهای بشری را تا مرز نابودی به پیش بُرد.[8]
- ۹۵/۱۲/۲۵