بررسی تطبیقی تفسیرآیه مباهله از منظر تفسیر تسنیم وتفاسیر روح المعانی ومفاتیح الغیب2
بررسی برخی الفاظ
قبول از ورود به بحث وبررسی تطبیقی آیه شریفه به بررسی تعدادی از لغات آیه مورد نظر می پر دازیم که وجه تمایزی بین کتب تفاسیر مورد نظرمی باشد.حاجک: آلوسی حاجک را به معنای جادلک می آورد یعنی مجادله ومخاصمه او می گوید: فَمَنْ حَاجَّکَ أی جادلک و خاصمک من وفد نصارى نجران إذ هم المتصدون لذلک (آلوسی ج2ص 180) حضرت آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم در معنای حاجک چنین می فرماید: حاجّک: «محاجّه» یعنی «حجّت» خواستن. حجّت غیر از «برهان» است: برهان همان دلیل حق؛ ولی حجّت اعمّ از حق و باطل است که حقنماست، چنانکه در قرآن کریم این واژه برای باطل نیز به کار رفته است: (حُجَّتُهُم داحِضَة عِندَ رَبِّهِم).(آیت الله جوادی آملی ج14ص453) همانطور که از مقایسه این دوتفسیر برمی آید.و با توجه به شان نزول آیه شریفه که مربوط به گفتگوی پیامبر اعظم ص با مسیحیان نجران می باشد معنای تفسیر تسنیم دقیق تر می باشد هرچند که معنایی که آلوسی ذکر کرده است نیز صحیح می باشد.
در اینکه مرجع ضمر فیه چه می باشد میان مفسرین اختلاف می باشد از جمله میان تفاسیر مورد نظر ما که به آن اشاره می شود؛صاحب تفسیر تسنیم در این زمینه می فرماید : «مباهله»، اصلی کلّی و معجزهای باقی است و به داستان حضرت مسیح(علیهالسلام) اختصاص ندارد، بلکه برای هر حق مسلّمی که انکار شود، میتوان مباهله کرد، بنابراین ضمیر (فیه) به (الحَقّ) در آیه پیشین بازمیگردد؛ نه به خصوص حضرت مسیح(علیهالسلام) که داستان وی مصداقی از حق است.( آیت الله جوادی آملی، جلد 14 - صفحه 453)آلوسی بازگشت ضمیر را به عیسی علیه السلام می داند او میگوید: فِیهِ أی فی شأن عیسى( آلوسی ج2، ص: 180)فخر رازی اقوالی را نقل می کند.اما نظر او نیز موافق با دیگر تفسیر اهل سنت یعنی روح المعانی می باشد. فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ أی فی عیسى علیه السلام. (فخر رازی ج8 ، 247 )
در مورد لفظ تعالوا صاحب تفسیر تسنیم میگوید:تعالواجمع «تعالَ» فعل امر از تعالی است؛ یعنی بالا بیایید. در زبان عرب اگر کسی با دیگری در یک سطح باشند، با «إلیّ» او را میخواند و چنانچه از پایینْ فرد بالاتر را فراخواند، از کلمه «انزل» بهره میجوید و هرگاه فرد بالاتر، کسی را که در پایین (مانند دامنه کوه) است به سوی خویش بخواند، کلمه «تعال» را به کار میبرد. این کلمه بر اثر کثرت استعمال در مطلقِ دستور به آمدن با رأی و عزم به کار میرود.ریشه این واژه از آنجاست که عربها خانههایشان را در دامنه کوه میساختند و تنها در دشت حاصلخیز کشاورزی میکردند و هر صبحگاه برای کشاورزی و نیز کودکان آنها برای بازی به منطقه مزروعی سرازیر میشدند و کسی که در شامگاه از منطقه مسکونی، بچّهها یا کشاورزان را فرا میخواند، از کلمه «تعالَ» یا «تعالوا» (به بالا بیایید) استفاده میکرد.پیامبران(علیهمالسلام) نیز که از امّت خویش مکانتی برتر داشته و امّت خود را از بلندای نبوّت و وحی فرا میخواندهاند، به امر خداوند از کلمه (تَعالَوا) بهره جسته اند. صاحب روح المعانی نیز همین معنی را با توضیح مختصراز کلمه تَعالَوْادارد او چنین می گوید: تعالوا: أی أقبلوا بالرأی و العزیمة، و أصله طلب الإقبال إلى مکان مرتفع، ثم توسع فیه فاستعمل فی مجرد طلب المجیء. (آلوسی، ج2، ص: 180)
به جهت مشابهتی که در دو لفظ نبتهل ولعنت وجود دارد این دو لفظ را به همراه یکدیگر بررسی می کنیم. صاحت تسنیم در این زمینه می گوید: این واژه از «بهل» به معنای رها کردن بدون سرپرست است. به شتر یا گوسفندی که رهایش کردهاند تا هر نوزاد نیازمند به شیر، از شیر او بنوشد، «ناقه باهله» یا «شاة باهله» گفته میشود. «بهله الله» یعنی خدا او را رها و از رحمت خاص خویش محروم ساخت، پس لعنت، لازمِ «بهل» است نه معنای آن، وگرنه وقتی گفته میشود: «صاحب الماشیة بهل ماشیته» (دامدار دام خود را رها کرد)، باید مجاز یا مشترک لفظی باشد که چنین نیست.
«ابتهال» یعنی کار را به خدا واگذاشتن، که به تدریج به معنای تضرّع و زاری خاصّی در درگاه خداوند اختصاص یافت. «تضرع»، «ابتهال» و «تبتل» به هم نزدیکاند، بنابراین (ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکذِبین) بدین معناست که ما کار را به خدا وا میگذاریم و با زاری لعنت خداوند را بردروغگویان قرار میدهیم. (آیت الله جوادی آملی، جلد 14 - صفحه 451].جناب فخر رازی در تفسیر خود دو معنا برای ابتهال ذکر می کند.[1]که یک معنا همان اجتهاد وتلاش در دعا است ودیگری معنایی که در ان طرد ولعن نهفته است وبنابر معنای دوم تکرار در معنا می باشد. که او قول اول را می پذیرد. و القول الأول أولى، لأنه یکون قوله ثُمَّ نَبْتَهِلْ أی ثم نجتهد فی الدعاء، و نجعل اللعنة على الکاذب و على القول الثانی یصیر التقدیر: ثم نبتهل، أی ثم نلتعن فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ و هی تکرار.(فخر رازی-همان)
آلوسی اصل در معنای بهل را همان نفرین ولعنت می داند که بعدها در مطلق دعا به کار رفته است.سپس در استرسال در دعا استعمال شده است چه همراه با معنای لعن باشد یا اینکه نباشد.[2]اما در آیه شریفه به خاطر جمله مابعد که در واقع مفسر وبیان کننده معنای این لفظ است که بهل در اینجا به معنای دعا همرا ه با لعنت کردن می باشد.( آلوسی، ج2، ص: 180)
وقتی که صحبت از تفسیر تطبیقی بین شیعه وسنی مطرح می باشد .خصوصا در مورد آیاتی که مربوط به ولایت وفضیلت اهل البیت علیهم السلام است.قطعا مبانی مفسران شیعه وسنی متفاوت می باشد.چرا که مبانی مفسر سنی ریشه در سقیفه ویک بدعت ومبانی شیعه ریشه در غدیر وسنت رسول خدا صلی الله علیه وآله دارد. از آنجا که اهل سنت نمی توانند جانشینی بلافصل مولی علی علیه السلام را بپذیرند.لذا در تفسیر کلمه انفسنا برایشان سخت است که بپذیرند مولا علی علیه السلام مثل نبی در همه جهات است به غیر ازشان نبوت که آن هم با اجماع خارج می شود.ازآنجا که اهل سنت روایات اهل بیت علیهم السلام را در تفسیر حجت نمی دانند برخلاف شیعه لذا در تفسیر این آیه شیعه با توجه به روایات اهل بیت علیهم السلام به نکاتی می رسد که مورد پذیرش برخی از مفسران سنی نمی باشد.
[1] المسألة السادسة: قوله ثُمَّ نَبْتَهِلْ أی نتباهل، کما یقال اقتتل القوم و تقاتلوا و اصطحبوا و تصاحبوا، و الابتهال فیه وجهان أحدهما: أن الابتهال هو الاجتهاد فی الدعاء، و إن لم یکن باللعن، و لا یقال: ابتهل فی الدعاء إلا إذا کان هناک اجتهاد و الثانی: أنه مأخوذ من قولهم علیه بهلة اللّه، أی لعنته و أصله مأخوذ مما یرجعإلى معنى اللعن، لأن معنى اللعن هو الإبعاد و الطرد و بهله اللّه، أی لعنه و أبعده من رحمته من قولک أبهله إذا أهمله و ناقة باهل لا صرار علیها، بل هی مرسلة مخلاة، کالرجل الطرید المنفی، و تحقیق معنى الکلمة: أن البهل إذا کان هو الإرسال و التخلیة فکان من بهله اللّه فقد خلاه اللّه و وکله إلى نفسه و من وکله إلى نفسه فهو هالک لا شک فیه فمن باهل إنساناً، فقال: علی بهلة اللّه إن کان کذا، یقول: وکلنی اللّه إلى نفسی، و فرضنی إلى حولی و قوتی، أی من کلاءته و حفظه، کالناقة الباهل التی لا حافظ لها فی ضرعها، فکل من شاء حلبها و أخذ لبنها لا قوة لها فی الدفع عن نفسها، و یقال أیضاً: رجل باهل، إذا لم یکن معه عصًا، و إنما معناه أنه لیس معه ما یدفع عن نفسه.
[2] : ثُمَّ نَبْتَهِلْ أی نتباهل، فالافتعال هنا بمعنى المفاعلة، و افتعل و تفاعل أخوان فی کثیر من المواضع- کاشتور و تشاور، و اجتور و تجاور. و الأصل فی البهلة- بالضم، و الفتح فیه- کما قیل- اللعنة، و الدعاء بها، ثم شاعت فی مطلق الدعاء کما یقال: فلان یبتهل إلى اللّه تعالى فی حاجته، و قال الراغب: بهل الشیء و البعیر إهماله و تخلیته ثم استعمل فی الاسترسال فی الدعاء سواء کان لعنا أو لا إلا أنه هنا یفسر باللعن لأنه المراد الواقع کما یشیر إلیه قوله تعالى: فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ أی فی أمر عیسى علیه السلام فإنه معطوف على نبتهل مفسر للمراد منه أی نقول لعنة اللّه على الکاذبین، أو اللهم العن الکاذبین.روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص: 180
- ۹۶/۰۳/۳۱