فن اخلاق وانواع آن از دیدگاه علامه طباطبایی6
3:طریقه سوم مخصوص قرآن است و آن محو زمینه هاى رذائل اخلاقى است.که علامه چند ویژگی برای آن برمی شمرند:
الف: مخصوص به قرآن کریم است و در هیچ یک از کتب آسمانى که تا کنون به ما رسیده یافت نمیشود و نیز از هیچ یک از تعالیم انبیاء گذشته سلام الله علیهم اجمعین نقل نشده و نیز در هیچ یک از مکاتب فلاسفه و حکماى الهى دیده نشده است.[1]
ب: اوصاف رذیله و خوىهاى ناستوده را، از طریق رفع از بین برده نه دفع، یعنى اجازه نداده که رذائل در دلها راه یابد تا در صدد بر طرف کردنش برآیند، بلکه دلها را آن چنان با علوم و معارف خود پر کرده که دیگر جایى براى رذائل باقى نگذاشته است.[2]
پ:در این نوع اخلاق کسى اراده نمىکند و طلب نمىنماید، مگر وجه حق باقى را، حقى که بعد از فناى هر چیز باقى است، چنین کسى اعراض نمىکند مگر از باطل، و فرار نمىکند جز از باطل، باطلى که عبارت است از غیر خدا، چون آنچه غیر خداست فانى و باطل است، و دارنده چنین ایمانى براى هستى آن در قبال وجود حق که آفریدگار اوست وقعى و اعتنایى نمىگذارد.و نیز در کلام مجیدش آمده: (الله لا إله إلا هو، له الأسماء الحسنى، الله که جز او معبودى نیست، اسمایى نیکو دارد).و نیز آمده: (ذلکم الله ربکم، لا إله إلا هو، خالق کل شیء، اینک الله است که پروردگار شماست معبودى جز او که خالق هر چیز است نیست).و نیز آمده: (الذی أحسن کل شیء خلقه، خدایى را که هر چه را آفرید نیکویش کرد). و آمده که: (و عنت الوجوه للحی القیوم، همه وجوه در برابر حى قیوم خاضع است) . و فرموده: (کل له قانتون، همه در طاعت وىاند). و فرموده: (و قضى ربک ألا تعبدوا إلا إیاه، پروردگارت قضا رانده که جز او را نپرستید) و نیز فرموده: (أ و لم یکف بربک، أنه على کل شیء شهید؟ آیا این براى پروردگارت بس نیست، که بر هر چیز ناظر است؟) و نیز فرموده: (ألا إنه بکل شیء محیط، آگاه باش که او بر هرچیز احاطه دارد) و نیز فرموده: (و أن إلى ربک المنتهى و بدرستى که آخرین منزل هستى، درگاه پروردگار تو است).و از همین باب است آیات مورد بحث که مىفرماید: (و بشر الصابرین، الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا: إنا لله و إنا إلیه راجعون) الخ، براى اینکه این آیات و نظائرش مشتمل بر معارف خاصه الهیهاى است که نتایج خاصهاى حقیقى دارد، و تربیتش نه هیچگونه شباهتى به تربیت مکتبهاى فلسفى و اخلاقى دارد و نه حتى به تربیتى که انبیاء ع در شرایع خود سنت کردهاند.[3]
ت: بناى این نوع اخلاق بر محبت عبودى و ترجیح دادن جانب خدا بر جانب خلق و بنده است (یعنى هر جا که بنده در سر دو راهى قرار گرفت که یکى به رضاى خدا و دیگرى به رضاى خودش مىانجامد، رضاى خود را فداى رضاى خدا کند، از خشم خود بخاطر خشم خدا چشم بپوشد، از حق خود بخاطر حق خدا صرفنظر کند. و همچنین).[4]
د: محوریت این نوع اخلاق بر عشق ومحبت است.محبت و عشق و شور آن بسا میشود که انسان محب و عاشق را به کارهایى وا میدارد که عقل اجتماعى، آن را نمىپسندد، چون ملاک اخلاق اجتماعى هم، همین عقل اجتماعى است و یا به کارهایى وا میدارد که فهم عادى که اساس تکالیف عمومى و دینى است، آن را نمىفهمد، پس عقل براى خود احکامى دارد و حب هم احکامى جداگانه.[5]
ج: در این مسلک پاى فضیلت و رذیلت به میان نمىآید و غرضها که همان فضائل انسانى باشد، به یک غرض مبدل مىشود و آن عبارت است از وجه خدا، و اى بسا که در پارهاى موارد، نظریه این مسلک با آن دو مسلک دیگر مختلف شود، به این معنا که آنچه در نظرهاى دیگر فضیلت شمرده شود، در این نظریه و مسلک رذیله شود و به عکس.[6]
4: اخلاق مادیین: و آن این است که براى فن اخلاق هیچ اصل ثابتى نیست، چون اخلاق هم از نظر اصول و هم فروع در اجتماعات و تمدنهاى مختلف اختلاف مىپذیرد و آن طور نیست که هر چه در یک جا خوب و فضیلت بود، همه جا خوب و فضیلت باشد، و هر چه در یک جا بد و رذیله بود، همه جا بد و رذیله باشد، چون اصولا تشخیص ملتها در حسن و قبح اشیاء مختلف است، بعضى ادعا کردهاند این نظریه نتیجه نظریه معروف به تحول و تکامل در ماده است.[7]
بنا بر این در جوامع بشرى نه حسن مطلق داریم و نه قبح مطلق، بلکه این دو دائما نسبى است، و بخاطر اختلافى که اجتماعات بحسب مکانها و زمانها دارند، مختلف مىشوند، و وقتى حسن و قبح دو امر نسبى و محکوم به تحول شد، قهرا واجب میشود که ما اخلاق را هم متحول دانسته، فضائل و رذائل را نیز محکوم به دگرگونى بدانیم.[8] البته این را هم باید دانست که این نظریه آن طور که اینان فکر مىکنند یک نظریه جدیدى نیست، براى اینکه کلبىها که طائفهاى از یونانیان قدیم بودند- بطورى که نقل شده- همین مسلک را داشتند، و همچنین مزدکىها (که پیروان مردى مزدک نام بودند که در ایران در عهد کسرى ظهور کرد و او را به اشتراک دعوت نمود) و حتى بر طبق این مرام عمل هم کردند، و نیز در بعضى از قبائل وحشى آفریقا و غیره سابقه دارد.[9]
و بهر حال مسلکى است فاسد، و دلیلى که بر آن اقامه شده، از بیخ و بن فاسد است، وقتى مبنا فاسد شد، بنا هم فاسد میشود.بعد جناب علامه در قالب چهار مقدمه ویک نتیجه گیری به بیان بطان مسلک مذکور میپردازند که برای رعایت اختصار از آن اجتناب میشود.
منابع
قرآن کریم
طباطبائی محمدحسین،تفسیرالمیزان، مترجم موسوی همدانی،نشر جامعه مدرسین،قم،پنجم 1374ه ش
مطهری،مرتضی،مجموعه آثارج21،نشر صدرا،تهران،1381 ه ش
- ۲ نظر
- ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۵۹